آتلیه
تا یادم نرفته بنویسم که چهارشنبه چی شد سریع خودمو رسوندم خونه خانم همساده و تو از پشت درها منو صدا میکردی شیــــــرین منم گفتم جانم عزیزم. بردمت خونه. سریع باهم حاضر شدیم و منم یه آبی به دست و صورتم زدم و اومدیم بیرون. میدونی ته دلم یه ذوقی داشتم آخه اولین بار بود که تنهای تنها میبردمت بیرون . راستش خیلی حس خوبی داشتم. با اینکه خسته بودم اما چون تو بودی شاد بودم سریع هم اتوبوس اومد و نشستیم. دو تا خانومه پشتمون بودن که هی منو و تورو نگاه میکردن. نزدیک بود تو اتوبوس خوابت ببره و من هی بیدارت میکردم. خلاصه رسیدیم و بغلت کردم و یه تاکسی گرفتیم. هنوز 20 دقیقه داشتیم تا ساعت 5. برای همین گذاشتم خودت راه بری و...
نویسنده :
گلی بانو
0:45